- - - --

Wednesday, August 17, 2011

[پاتوق] از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم...

Mohammad Babaei posted in پاتوق
از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم
Mohammad Babaei 17 August 14:04
‫از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم‬

View Post on Facebook · Edit email settings · Reply to this email to add a comment.

0 comments:

Post a Comment